ترجمه مقاله

دردشت

لغت‌نامه دهخدا

دردشت . [ دَ رْ دَ / دَ رِ دَ ] (اِخ ) نام محله ای است در صفاهان . (برهان ) (از آنندراج ). محله ای است دراصبهان که آنرا باب دشت نیز گویند. (از تاج العروس ).اصفهان ... در اصل چهار دیه بوده است ، کران ، کوشک ، جوباره و دردشت . (نزهةالقلوب مقاله ٔ 3 ص 48). بین اهالی این محله و اهالی محله ٔ جوباره یا جویباره همواره اختلاف بود و نزاعهای خونین درمی گرفت ، کما اینکه کمال الدین اسماعیل در ابیات زیر بدان اشاره کرده است :
تا که دردشت هست و جوباره
نیست از کوشش و کشش چاره
ای خداوند هفت سیاره
پادشاهی فرست خونخواره
تا که دردشت را چو دشت کند
جوی خون راند او ز جوباره
عدد هر دوشان بیفزاید
هر یکی را کند بصد پاره .

کمال الدین اسماعیل (دیوان ص 693).


دی بگذشتم چو بیهشان بر دردشت
از بوی گلاب و گل دماغم تر گشت .
جمال الدین عبدالرزاق (از آنندراج ).
ترجمه مقاله