ترجمه مقاله

دررسانیدن

لغت‌نامه دهخدا

دررسانیدن . [ دَرْ، رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) رسانیدن . رسانیدن کسی یا چیزی به کسی . الحاق . (دهار)(تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ارهاق . (تاج المصادر بیهقی ) : در شهر و مواضع باغها و درختان ثمر دررسانید و در قدیم در شهرینه درخت و باغها نبود. (تاریخ سیستان ). چنانکه این پادشاه [ اردشیر] را پیدا آرد [ خداوند ] با وی گروهی مردم دررساند. (تاریخ بیهقی ). اتباع ؛ دررسانیدن از پس . (دهار).
ترجمه مقاله