ترجمه مقاله

درمان طلب

لغت‌نامه دهخدا

درمان طلب . [ دَ طَ ل َ ] (نف مرکب ) درمان خواه . درمان جوی . طلب کننده و جوینده ٔ درمان . خواهنده ٔ دارو به قصد مداوا شدن :
طلب فرمودکردن باربد را
وز او درمان طلب شد درد خود را.

نظامی .


ترجمه مقاله