ترجمه مقاله

درم خریده

لغت‌نامه دهخدا

درم خریده . [ دِرَ خ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) درم خرید. بنده . (شرفنامه ٔ منیری ). زر خرید. مملوک . برده . غلام . عبد. امه . مولی : گروهی را عبیدالشراء گویند، ایشان بندگان درم خریده بودند، گفتند ایشان سی هزار مردند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 59). این شش ملک [ فرزندان بوسعید در شهر لحسا ] بر یک تخت بنشینند و شش وزیر بر تختی دیگر و هر کار که باشد به کنکاج یکدیگر می سازند و ایشان را در آن وقت سی هزار بنده ٔ درم خریده ٔ زنگی و حبشی بود. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 110).
همه ٔ سپاه سالاران و سراهنگان و طبقات لشکر را همچون بندگان درم خریده داشتندی و همگان را گوشوار بندگی در گوشها کرده بودندی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 43).
بنده شَوَمت درم خریده
زین جنس گَرَم کنی تو آزاد.

مسعودسعد.


دستینه بسته بربط و گیسو گشاده چنگ
یعنی درم خریده ٔ عیدیم و چاکرش .

خاقانی .


سلام من که رساند به پهلوان جهان
جز آفتاب که چون من درم خریده ٔ اوست .

خاقانی .


من که بودم درم خریده ٔ او
برگزیدم همان گزیده ٔ او.

نظامی .


گوهر کان حرم دریده ٔ اوست
کان گوهر درم خریده ٔ اوست .

نظامی .


آن به که درم خریده ٔ تو
سرمه نبرد ز دیده ٔ تو.

نظامی .


در ولایت درم خریده ٔ من
وز ولینعمتان دیده ٔ من .

نظامی .


خواب نرگس ، خمار دیده ٔ او
ناز نسرین ، درم خریده ٔ او.

نظامی .


دوستی از درم خریده مجوی
پرده داری ز پس دریده مجوی .

اوحدی .


این دیه را دارای بن دارا بنا کرده است و بنام درم خریدگان خود نام نهاده . (تاریخ قم ص 84). احواص را هفتاد بنده ٔ درم خریده بود. (تاریخ قم ص 255). با درم خریدگان مزاح مکنید. (منسوب به نوشیروان ).
ترجمه مقاله