ترجمه مقاله

درم دار

لغت‌نامه دهخدا

درم دار. [ دِ رَ ] (نف مرکب ) درم دارنده . دارنده ٔ درم . آنکه درم دارد. مالدار و غنی . (آنندراج ). ملی . متمول . مایه دار و پولدار. (ناظم الاطباء). ثروتمند. صاحب پول . پولدار. توانگر :
درم دار مقبل به فرمان شاه
به خدمت روان شد سوی بارگاه .

نظامی .


درم داری که از سختی درآید
سر و کارش به بدبختی گراید.

نظامی .


هم حشمت و کبرو هم حشم دار
هم دولتمند و هم درم دار.

نظامی .


کریمان را بدست اندر درم نیست
درمداران عالم را کرم نیست .

سعدی .


|| فلس دار، مانند ماهی . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله