ترجمه مقاله

دروغ آزمای

لغت‌نامه دهخدا

دروغ آزمای . [ دُ زْ / زِ ] (نف مرکب ) دروغ آزما. آزماینده ٔ دروغ . دروغگو. کذاب :
نکوهیده باشد دروغ آزمای
سوی بندگان و بسوی خدای .

ابوشکور.


به گفتار مرد دروغ آزمای
کسی بر تو از تو گرفتست جای .

فردوسی .


دروغ آزمای است چرخ بلند
تو دل را به گستاخی اندر مبند
مکن دوستی بادروغ آزمای
همان نیز با مرد ناپاک رای .

فردوسی .


زبانی که باشد بریده ز جای
از آن به که باشد دروغ آزمای .

اسدی .


هر آن کس که باشد دروغ آزمای
نکوهیده باشد به نزد خدای .

شمسی (یوسف و زلیخا).


ترجمه مقاله