ترجمه مقاله

درون شدن

لغت‌نامه دهخدا

درون شدن . [ دَ ش ُدَ ] (مص مرکب ) داخل گردیدن . وارد شدن :
نشاید درون نابسغده شدن
نباید که نتوانش بازآمدن .

ابوشکور.


به دروازه ٔ شهر درون شده ، به خانه بازشدند. (تاریخ بیهقی ).
دیو و فرشته به خاک و آب درون شد
دیو مغیلان شد وفریشته زیتون .

ناصرخسرو.


سپس دین درون شو ای خرگوش
که به پرواز بر شده ست عقاب .

ناصرخسرو.


فرود آمد رقیبان را نشان داد
درون شد باغ را سرو روان داد.

نظامی .


ترجمه مقاله