ترجمه مقاله

درویزه

لغت‌نامه دهخدا

درویزه . [ دَرْ زَ ] (اِ) درویژه . دریوزه و گدائی . (برهان ). گدائی . (جهانگیری ). گدائی کردن بردرها، چه یوز و یوزه جستجو و دریوزه به معنی جستجو از درها به دریوزه کردن . (انجمن آرا) (آنندراج ). خواهش . استدعا. گدائی و سؤال به کف . (ناظم الاطباء). تقاضا : التماس کردند که فلان رنجور است توجه خاطر شریف درویزه می نماید فرمودند اول بازگشت حسنه می باید آنگاه توجه خاطر شکسته . (بخاری ). در کاسه ٔ پیروزه ٔ فلک همین یک مشت خاک بدست کرده کز آن درویزه چاشت وشام توان طلبید. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 150).
جامه ٔ درویزه در آتش نهاد
خرقه ٔ پیروزه را زنار کرد.

عطار.


فروغت در کدامین خاک پیوست
که نز درویزه ٔ خورشید و مه رست .

امیرخسرو (از جهانگیری ).


- درویزه کردن ؛ تکدی کردن : درویشی را شاگردی بود برای او درویزه می کرد روزی از حاصل درویزه او را طعامی آورد و آن درویش بخورد. (فیه مافیه چ فروزانفرص 121).
|| در مورد زیر درویزه ظاهراً به معنی حجره و خانقاه بکار رفته ولی در کتب لغت به این معنی دیده نشد : بر پهنای مسجد رواقی است و بر آن دیوار دری است بیرون آن در دو درویزه است از صوفیان . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 29).
ترجمه مقاله