ترجمه مقاله

درگیرانیدن

لغت‌نامه دهخدا

درگیرانیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) گیرانیدن . درگیراندن . افروختن آتش را. روشن کردن . برافروختن . روشن کردن و برافروختن بوسیله ٔ کبریت و نظایر آن : چون ابراهیم بیامد... درحال آتش درگیرانید و پاره ای آرد و خمیر کرد تا ایشان را چیزی سازد. (تذکرة الاولیاء عطار). همچنانکه فلیته درگیرد چون آسیب آتش به وی رسد و چون روح من در اﷲ نگرد و اﷲ را ببیند تا اﷲ چگونه درگیراند مر او را. (معارف بهاء ولد ج 1 ص 204).
ترجمه مقاله