در ریختنلغتنامه دهخدادر ریختن . [ دُ ت َ ] (مص مرکب ) پاشیدن و ریختن مروارید. فروریختن مروارید. || کنایه از سخن خوب و لطیف گفتن . (برهان ). سخنان خوب و پاکیزه گفتن . (آنندراج ). || کنایه از گریه کردن و اشک ریختن . (برهان ) (آنندراج ). گریستن .