دزدار
لغتنامه دهخدا
دزدار. [ دِ ] (نف مرکب ) نگهبان دز. دزدارنده . دارنده ٔ دز. کوتوال و ضابط و حافظ قلعه . (برهان ). قلعه دار. (آنندراج ). کوتوال قلعه . (جهانگیری ) :
فرستاد پنهان به دزدار خویش
که پیش آورد برگ از اندازه بیش .
بگفتا که دزدار این کوهسار
ستاده ست بر در به امید بار.
هرکس که مهین بود چون سگ مهین شد و هردزدار ازدر دار. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به دز و دژدار شود.
فرستاد پنهان به دزدار خویش
که پیش آورد برگ از اندازه بیش .
نظامی .
بگفتا که دزدار این کوهسار
ستاده ست بر در به امید بار.
نظامی .
هرکس که مهین بود چون سگ مهین شد و هردزدار ازدر دار. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به دز و دژدار شود.