ترجمه مقاله

دزده

لغت‌نامه دهخدا

دزده . [ دُ دَ / دِ] (اِ) در تداول عامه الحاق «ه » به آخر کلمه گاه معنی تحقیر می دهد و گاه همچون الف و لازم عهد ذهنی ، کلمه را معرفه می کند و گویند آقادزده ! به صورت تحقیر.
- امثال :
دزده گفت صبح صدایش بلند میشود . (فرهنگ عوام ).
|| (ص نسبی ، ق مرکب ) به نهانی . چنانکه حس نشود. بطور مخفی . دزدکی . کلمه ای است عامیانه و صحیح آن دزدکی است که به معنی محرمانه و بی اطلاع آمده است . (از فرهنگ عوام ).
- تب دزده (به اضافه ) ؛ تب خفیف که جز با تب سنج محسوس نباشد. مقابل تب آشکارا. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به تب شود.
- نفس دزده کشیدن زمین ؛ مقابل نفس آشکارا، نزدیک شدن به سرما یا گرمای فصلی نو بی آنکه خوب آشکارا باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به نفس شود.
- نوبه ٔدزده ؛ مقابل نوبه ٔ آشکار. (یادداشت مرحوم دهخدا). نوبه ٔ خفیف . لرزش خفیف . رجوع به نوبه شود.
|| دزدیده . دزدیده شده .
- دزده ٔ کسی ؛ پنهان و دور از نظر کسی .
- امثال :
دزده ٔ خدا زنده بودن ؛ از نعمتهای زندگی بی نصیب بودن .
ترجمه مقاله