دستیاری
لغتنامه دهخدا
دستیاری . [ دَس ْت ْ ] (حامص مرکب ) امداد و اعانت و مددکاری . (آنندراج ). مدد. (شرفنامه ٔمنیری ). یاری و نصرت و حمایت و دستگیری . (ناظم الاطباء). معاضدت . مساعدت . کمک . عون . مظاهرت :
وجود تو تا دستیاری نداد
نشد صنعت آفرینش تمام .
تا پا ننهی به دستیاری
از دوست مخواه دوستاری .
- دستیاری کردن ؛ کمک کردن . معاضدت کردن . پایمردی کردن . زیر بال کسی را گرفتن . پشتیبانی کردن :
اندرآ ای جان که در پای تو جان خواهم فشاند
دستیاری کن که دستی بر جهان خواهم فشاند.
نباشد ترا ضایع از کردگارت
اگر بی کسان را کنی دستیاری .
|| قوت و قدرت . (ناظم الاطباء). || شاگردی . || دارای رتبه ٔ دستیار و عمل دستیار بودن . رجوع به دستیار شود. || توسط. وساطت : به دستیاری فلان ؛ بتوسط او.
وجود تو تا دستیاری نداد
نشد صنعت آفرینش تمام .
ظهیر فاریابی (از شرفنامه ).
تا پا ننهی به دستیاری
از دوست مخواه دوستاری .
امیرخسرو دهلوی .
- دستیاری کردن ؛ کمک کردن . معاضدت کردن . پایمردی کردن . زیر بال کسی را گرفتن . پشتیبانی کردن :
اندرآ ای جان که در پای تو جان خواهم فشاند
دستیاری کن که دستی بر جهان خواهم فشاند.
خاقانی .
نباشد ترا ضایع از کردگارت
اگر بی کسان را کنی دستیاری .
کمال اسماعیل .
|| قوت و قدرت . (ناظم الاطباء). || شاگردی . || دارای رتبه ٔ دستیار و عمل دستیار بودن . رجوع به دستیار شود. || توسط. وساطت : به دستیاری فلان ؛ بتوسط او.