ترجمه مقاله

دست بالا

لغت‌نامه دهخدا

دست بالا. [ دَ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، ق مرکب ) حد اکثر. حداعلی . فوق . مقابل دست کم . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دست بالا را گرفتن ؛ به حد اکثر فرض کردن . از رقم یا عدد بسیار یا مقدار گزاف یا کار مهم شروع کردن :دست بالاش را بگیریم هزار تومان و دست کمش صد تومان باید مصالح خرید. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دست بالا گرفتن ؛ به حد اعلا رسیدن : سوداءالمهموم و هذیان المحموم به غایت رسید و دست بالا گرفت . (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 17).
|| سمت بالا. (یادداشت مرحوم دهخدا). اعلای هر چیز. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || صدر مجلس . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || دامنه ٔ بالای قبا و ارخالق . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
ترجمه مقاله