ترجمه مقاله

دست بالا

لغت‌نامه دهخدا

دست بالا. [ دَ ] (ص مرکب ) غالب و معزز. (غیاث ). کنایه از غالب و مسلط. (آنندراج ). غالب و مظفر و فیروز. (ناظم الاطباء). برتر :
دست بالاست کار تو که فلک
زیر پایت روان همی ریزد.

خاقانی .


نیز چون همشیره با شروان رسید
کار شروان دست بالا دیده ام .

خاقانی .


دل از زلفش نگه داری خیالی
که هندوئی است دزد و دست بالا.

ملا خیالی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله