ترجمه مقاله

دست درآویختن

لغت‌نامه دهخدا

دست درآویختن . [ دَ دَ ت َ ] (مص مرکب ) دست زدن . متمسک شدن . چنگ زدن :
دست درآویز بفتراک دل
آب تو باشد که شوی خاک دل .

نظامی .


چو نافش بریدند و روزی گسست
به پستان مادر درآویخت دست .

سعدی .


ترجمه مقاله