ترجمه مقاله

دست گردان

لغت‌نامه دهخدا

دست گردان . [ دَ گ َ ] (نف مرکب ) گرداننده و به دور درآورنده با دست . چرخاننده به دست . || (ن مف مرکب ) با دست به دور وچرخش درآمده . گردانیده شده از دستی به دستی . || دستگردو. وام کردن . (تداول گناباد خراسان ). || (اِ مرکب ) وام . قرض . چیزی که به عاریت گیرند. (آنندراج ) :
گرفتم از کف ساقی پیاله ٔ زرین
چو مفلسی که بگیرد به دست گردان زر.

اشرف .


|| وجه نقدی که به یک دست کسی دهند و از دست دیگر وی باز ستانند و این عمل را چندین بار تکرار کنند. (ناظم الاطباء).
- کالای دست گردان ؛ جنسی و متاعی که در معرض دست گردانی و دست گردان کردن واقع شود :
حریف معنی گل را به جان خرد هرچند
که سهل قیمت کالای دست گردان است .

امیرخسرو.


و رجوع به دست گردان کردن شود.
ترجمه مقاله