ترجمه مقاله

دشوار داشتن

لغت‌نامه دهخدا

دشوار داشتن . [دُش ْ ت َ ] (مص مرکب ) سخت پنداشتن . || صعب بودن . با سختی قرین بودن . مشکل داشتن . کراهة. کراهیة. کره . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ) :
یکی منزلست این که هرک اندرو شد
برون آمدن سخت دشوار دارد.

ناصرخسرو.


مکروه ؛ دشوارداشته . (دهار).
ترجمه مقاله