ترجمه مقاله

دل آسائی

لغت‌نامه دهخدا

دل آسائی . [ دِ ] (حامص مرکب ) دلاسائی . دلداری . غمخواری ، و با لفظ کردن و فرمودن مستعمل است . (از آنندراج ). تسلی . تسلیت . دلنوازی . تعزیت . (ناظم الاطباء): بَیْسَک ؛ کلمه ای است که دروقت ترحم و دل آسائی کودک گویند. (از منتهی الارب ).
- دل آسائی کردن ؛ تسلیت دادن . تعزیت گفتن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله