ترجمه مقاله

دل انگیزی

لغت‌نامه دهخدا

دل انگیزی . [ دِ اَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل انگیز.دل انگیز بودن . دلفریبی . گوارایی . نشاط :
وآنگه از بهر این دل انگیزی
کرد بر تازه گل شکرریزی .

نظامی .


گرم شد بوسه در دل انگیزی
داد گرمی نشاط را تیزی .

نظامی .


بیست ونه شب بدین دل انگیزی
بود بازار من بدین تیزی .

نظامی .


آب او خورده با دل انگیزی
چرک تن را چرا دراو ریزی .

نظامی .


رجوع به دل انگیز شود.
ترجمه مقاله