ترجمه مقاله

دمرو

لغت‌نامه دهخدا

دمرو. [ دَ م َ ] (ص ، ق ) در اصطلاح عامیانه ، دمر. نگون . منکب . به روی افتاده . بر روی خفته . مقابل ستان . (یادداشت مؤلف ). مقابل طاقباز. به روی افتاده و پیشانی بر زمین نهاده و دمر خوابیده . ضد ستان خوابیده . (ناظم الاطباء). رجوع به دمر شود. || حالت وارون بر زمین نهادگی ظرفی یا کتابی و امثال آن ، چنانکه لب کاسه یا جام یا پیاله ای را بر زمین نهند به جای ته و پایه ٔ آن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دمر شود.
ترجمه مقاله