ترجمه مقاله

دم آهنج

لغت‌نامه دهخدا

دم آهنج . [ دَ هََ ] (ص مرکب ) بادآلود و متورم .(ناظم الاطباء). || به دم کشنده . دم آهنگ . بلعنده . که چون اژدها به دم کشد و بکشد :
اگر زآنکه خواهی بیابی رها
ز چنگ دم آهنج نر اژدها.

فردوسی .


بدو گفت ای مردم بی بها
ببین آن دم آهنج نر اژدها.

فردوسی .


که آن ترک در جنگ نر اژدهاست
دم آهنج و در کینه ابر بلاست .

فردوسی .


به خشکی و دریا همی بگذرد
نهنگ دم آهنج را بشکرد.

فردوسی .


|| کم نفس . (ناظم الاطباء). به معنی دماور یعنی ضیق نفس است . (آنندراج ). || نفس گیر. گیرنده ٔ نفس :
بر او کارگر خنجر و تیر نیست
دم آهنج کوهیست نخجیر نیست .

اسدی .


ترجمه مقاله