ترجمه مقاله

دندان کردن

لغت‌نامه دهخدا

دندان کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اعراض کردن باشد. (برهان )(انجمن آرا) (از آنندراج ). رو برتافتن . (آنندراج ).
- دندان بر چیزی کردن ؛ کنایه از طمع و توقع و خواهش آن داشتن است . (از آنندراج ).
|| کنایه از مضایقه نمودن باشد. (برهان ) (از آنندراج ).دریغ داشتن . (آنندراج ) :
از لب و دندان وی گر بوسه ای سازم طمع
لب چه بگشایم که با من او چه دندان می کند.

سراج الدین سگزی (از انجمن آرا).


ترجمه مقاله