ترجمه مقاله

دنیاوی

لغت‌نامه دهخدا

دنیاوی . [ دُن ْ وی ی / وی ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به دنیا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). جهانی . این جهانی . دنیوی . دنیایی . نقیض اخروی . (یادداشت مؤلف ) : و بعد از آنکه حال دنیاوی ما نیک شده بود... (سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 116 چ دبیرسیاقی ). و بعضی را فرمود تا حکمت آموزند تا در صلاح دنیاوی بدیشان رجوع کنند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 30). چنانکه ازبرای زراعت تخم دنیاوی تا به کمال رسد هرچه در دنیاست ... در کارند تا یک تخم دنیاوی را بکارند. (مرصاد العباد). و آنچه حطام دنیاوی است بر مقتضی شریعت مصطفی (ص ) به سویت قسمت رود. (از ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و شیعه در امور دینی و دنیاوی بایدکه مطیع و متابع او باشند. (تاریخ جهانگشای جوینی ). || مال دنیا. ضیاع و عقار. (یادداشت مؤلف ) : اندیشه ٔ تحصیل علوم بر خاطر مستولی بود و دنیاوی و مال و منالی نمانده بود. (راحة الصدور راوندی ). باغ ارسلانی یک دینار از دنیاوی ندارد... من معاملت به نسبت دنیاوی نمی طلبم . (انیس الطالبین ص 160). اهل قم او را اعزاز و اکرام کردند و از دنیاوی متمتع و مرفه گردانیدند. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 216).
ترجمه مقاله