ترجمه مقاله

دهگان

لغت‌نامه دهخدا

دهگان . [ دِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به ده (مرکب از ده به معنی قریه و گان پسوند نسبت و دهقان معرب آن است ). (یادداشت مؤلف ). دهقان و فلاح . زراعت کننده و مزارع . (از ناظم الاطباء). مزارع را گویند و معرب آن دهقان باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از آنندراج ). || زمین دار. (ناظم الاطباء). || محاسب و دهبان یعنی بزرگ ده که آن را دهدار نیز گویند. (از آنندراج ) : بیکلیلغ دهی است بزرگ و به زبان سغدی این ده را سمکنا خوانند و دهگان او را ینالبرکین خوانند و با او سه هزار مرد بنشیند. (حدود العالم ). || بر عموم خلق فارس و عجم ایران که سابقاً بوده اند اطلاق می شود. (آنندراج ). || مردم تاریخی . || تاریخ دان . (ناظم الاطباء) (برهان ). مورخ . (از آنندراج ). || قریه وده و روستا. (ناظم الاطباء). و رجوع به دهقان شود.
ترجمه مقاله