ترجمه مقاله

دودگند

لغت‌نامه دهخدا

دودگند. [ گ َ ] (اِ مرکب ) بخاری . || دودکش . (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) دودگنده . بوی دود گرفته . (یادداشت مؤلف ). با بوی ناخوش دود.
- دودگند شدن ؛ بوی دود گرفتن . (یادداشت مؤلف ). تدخن . (تاج المصادر بیهقی ). دخن . دودگند شدن طعام . (تاج المصادر بیهقی ).
- دودگند کردن ؛ به بوی دود آلودن . (یادداشت مؤلف ): دخن ؛ دودگون کردن طعام . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله