دوردور
لغتنامه دهخدا
دوردور. [ دَ / دُو دَ / دُو ] (اِ) بختیاری و بهره مندی و فیروزمندی و نیکبختی و کامیابی . (ناظم الاطباء). || گردش و چرخش :
حکم تو به رقص رقص خورشید
انگیخته سایه های جانور
صنع تو به دوردور گردون
آمیخته رنگهای دلبر.
حکم تو به رقص رقص خورشید
انگیخته سایه های جانور
صنع تو به دوردور گردون
آمیخته رنگهای دلبر.
ناصرخسرو.