ترجمه مقاله

دورگیر

لغت‌نامه دهخدا

دورگیر. [ دَ / دُو ] (نف مرکب ) عالم گیر. (ناظم الاطباء). تسخیرکننده ٔ آفاق . (غیاث ). کسی که در زمان خود همان کس والی باشد و بس و معنی ترکیبی آن تسخیرکننده ٔ آفاق است . (از آنندراج ) :
من آن دورگیرم که دارای گرد
ز من جا همی برد و جان هم نبرد.

نظامی (از آنندراج ).


اگر خواندشان داور دورگیر
به رفتن نگشتند فرمان پذیر.

نظامی .


که تا دور باشد قوامش پذیر
تو بادی جهان داور دورگیر.

نظامی .


پذیرای پند دبیران شدند
که از جمله ٔ دورگیران شدند.

نظامی .


|| پادشاه . (از ناظم الاطباء). پادشاه هفت اقلیم . (غیاث ). || باده نوش . (از ناظم الاطباء). گیرنده ٔ شراب که به دور در آورند. کنایه است از شراب خوار. (آنندراج ).
ترجمه مقاله