ترجمه مقاله

دور اوفتادن

لغت‌نامه دهخدا

دوراوفتادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دور افتادن . برکنار ماندن . دورفتادن . جدا شدن . جدا ماندن :
من از کنار تو دور اوفتاده ام چه عجب
گرم قرار نباشد که داغ هجران است .

سعدی .


چو از بی دولتی دور اوفتادیم
به نزدیکان حضرت بخش ما را.

سعدی .


ترجمه مقاله