ترجمه مقاله

دور شدن

لغت‌نامه دهخدا

دور شدن . [ دَ / دُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گذشتن دوران . دور گذشتن . گذشتن زمان :
ما می به بانگ چنگ نه امروز می کشیم
بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید.

حافظ (دیوان ص 164 چ قزوینی ).


|| (اصطلاح منطقی ) دور و تسلسل پیدا کردن . دنبال هم آمدن دوچیز که وجود یکی موقوف بر وجود دیگری است . (از آنندراج ). || مکرر شدن :
دور می شد این سؤال و این جواب
ماند چون خرمحتسب اندر خلاب .

مولوی .


ترجمه مقاله