ترجمه مقاله

دوستر

لغت‌نامه دهخدا

دوستر.[ ت َ ] (ص تفضیلی ) مخفف دوست تر. بهتر و عزیزتر و محبوب تر و لایقتر به دوستی . (ناظم الاطباء) :
کیست از تازک و از ترک در این صدر بزرگ
که نه اندر دل وی دوستری از زر و سیم .

ابوحنیفه ٔ اسکافی .


- دوستر داشتن ؛ بیشتر دوست داشتن . گرامی تر داشتن از. عزیزتر شمردن از : در باب تجمل و غلامان و... زیادتها فرمودی که او را دوستر داشتی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 512).
ببخشد کشوری بر بانک رودی
ز ملکی دوستر دارد سرودی .

نظامی .


جهاندار از جهانش دوستر داشت
جهان چبود ز جانش دوستر داشت .

نظامی .


ترجمه مقاله