ترجمه مقاله

دوستوار

لغت‌نامه دهخدا

دوستوار. (ص مرکب ، ق مرکب ) دوست مانند. (ناظم الاطباء). دوستانه . (ناظم الاطباء). صمیمانه . (یادداشت مؤلف ) :
نوشتم یکی نامه ٔ دوست وار
که هم دوست بوده ست و هم نیک یار.

دقیقی .


گر نظری دوست وار بر طرف ما کنی
حقه همه کیمیاست وین مس ما زر شود.

سعدی .


مده بوسه بر دست من دوستوار
برو دوستدار مرا دوست دار.

سعدی .


ترجمه مقاله