ترجمه مقاله

دوستکان

لغت‌نامه دهخدا

دوستکان . (ص مرکب ) به معنی دوستکام است چه در پارسی «میم » با «نون »تبدیل می یابد چنانکه بام را بان نیز گفته اند: (نردبام : نردبان ). (از انجمن آرا) (از برهان ). به معنی دوستکام است . (فرهنگ جهانگیری ). دوستکام و معشوق که وی را از جان و دل عزیز دارند. (از ناظم الاطباء). آنکه از جان و تن عزیزش دارند. (شرفنامه ٔ منیری ) (از برهان ). معشوقه . (از فرهنگ اوبهی ). رجوع به دوستکام شود. || (اِ مرکب ) پیاله ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء) (از برهان ). || می خوردن با دوستان و به یاد ایشان . (برهان ). دوستکامی . دوستکانی . (یادداشت مؤلف ). شرابی که با معشوقه خورند و دوستکانی گویند.(فرهنگ اوبهی ). رجوع به دوستکانی و دوستگانی شود.
ترجمه مقاله