ترجمه مقاله

دوشش

لغت‌نامه دهخدا

دوشش . [ دُ ش ِ ] (عدد مرکب ) دوبار شش . دو ضربدر شش . دوازده . (شرفنامه ٔ منیری ). || (اصطلاح نرد) به معنی داو دوازده که در بازی نرد می باشد. (آنندراج ) (غیاث ). داوی است در بازی نرد (پچیس )که حریف دوازده آورد و بازی را برد و آن را بهار هم گویند و بهار در اصل باره بوده به معنی دوازده . (ازلغت محلی شوشتر). دوتا شش . جفت شش . نقش دوتا شش که در بازی نرد بر رو قرار گیرد. (از یادداشت مؤلف ).
- دوشش انداختن ؛ آوردن نقش دوشش در بازی نرد که در آغاز بازی حریف را از خروج خانه ٔ وی و نیز ورود به خانه ٔ خود بازدارد. (یادداشت مؤلف ).
- دوشش نشستن ؛ عبارت است ازنقش دوچهار زدن و نقش دوشش نشستن . (از آنندراج ) :
دوششی به این رسایی ننشست عاشقی را
تو و فکر کشتن من ، من و ذوق جان سپاری .

درویش واله (از آنندراج ).


ترجمه مقاله