ترجمه مقاله

دویست

لغت‌نامه دهخدا

دویست . [ دِ ] (عدد، ص ، اِ) دوصد. مأتان . دودفعه صد. (از ناظم الاطباء). مأتین . نماینده ٔ آن در ارقام هندیه «200» و در حساب جمل «ر» باشد. صاحب مجمل اللغه در ترجمه ٔ ماءة گوید: سد با سین است و اینکه صد با صاد است غلط است زیرا که دویست گواه است یعنی در کتابت که به سین نویسند - انتهی . از این رو برمی آید که دویست را مرکب از دو سد (صد) می داند :
اگر سال گردد هزار و دویست
بجز خاک تیره ترا جای نیست .

فردوسی .


بزد بر سرش تازیانه دویست
بدو گفت کاین جای گفتار نیست .

فردوسی .


وزان نامداران هزار و دویست
که صد شیر با جنگ ایشان یکیست .

فردوسی .


سرافراز گردی و مردی دویست
بدو داد و گفتا که دیگر مایست .

فردوسی .


مترسید گفتا که گرشاسب نیست
سری نامدار است و مردی دویست .

اسدی .


گفت دارم از درم نقره دویست
نک ببسته سخت در گوشه ٔ ردیست .

مولوی .


اگر تو هزاری و دشمن دویست
چو شب شد در اقلیم دشمن مایست .

سعدی .


- دویست درم شرعی ؛ پنجاه و چهار توله و پنج ماشه و دو جو؛ و هر توله دوازده ماشه و هر ماشه به وزن دوازده جو. (از آنندراج ) (از غیاث ).
- دویست یک ؛ از دویست یکی . یک دویستم . یک بخش از دویست بخش . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله