ترجمه مقاله

دژآهنگ

لغت‌نامه دهخدا

دژآهنگ . [ دُ هََ ] (ص مرکب ) (از : دژ، به معنی بد + آهنگ ، به معنی قصد) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دژآهنج . بدخوی و بدکردار. (برهان ) (ناظم الاطباء). بدخوی و تندخلق . بدخو و تند. بدخوی و بدجوی . (لغت فرس اسدی ). || خشمناک و سهمگین . (برهان ). خشمگین و غضبناک :
لاحول همی گفتم و آن دیو دژآهنگ
دم آخته چون پرچم شاهان به صف جنگ .

(منسوب به منوچهری ).


|| بدقصد. بدنیت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اِ مرکب ) تیر تخش . (برهان ). || در پهلوی در وصف تیر و زوبین بکار رود. (لغت فرس اسدی ). زوبین . (برهان ). سنان کوچک .(ناظم الاطباء) :
به یک خدنگ دژآهنگ جنگ داری تنگ
تو بر پلنگ شخ و بر نهنگ دریابار.

عنصری .


ترجمه مقاله