ترجمه مقاله

دژآگه

لغت‌نامه دهخدا

دژآگه . [ دُ گ َه ْ ] (ص مرکب ) مخفف دژآگاه . خشمگین . (از برهان ) (از ناظم الاطباء) :
سوار جهان نیوزار دلیر
چو پیل دژآگه و درنده شیر.

دقیقی .


دژآگهی که به بیشه درون سپیده دمان
ز بیم شنه ٔ او شیر بفکند چنگال .

منجیک .


بر در خانه ٔ تو از فزع هیبت تو
شیر چنگ افگندو پیل دژآگه دندان .

فرخی .


دژآگه ددی سهمگین منکر است
بزور و دل از هر ددان برتر است .

(گرشاسبنامه ص 75).


زین دیو دژآگه چو گشتم آگه
زین پس نکند صید باحتیالم .

ناصرخسرو.


شعاع کوکب ثابت به چرخ بر رهبر
مسیردیو دژآگه به خاک بر هنجار.

مسعودسعد (در صفت بیابان در شب ).


|| بداندیش . (برهان ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به دژآگاه شود.
ترجمه مقاله