ترجمه مقاله

دیباجه

لغت‌نامه دهخدا

دیباجه . [ج َ ] (معرب ، اِ) دیباجة، بحسب لفظ مصغر دیباج است ودر اصل لغت فرس به معنی جامه ای است نیمچه از دیبای خسروانی مکلل که پوشش خاصه ٔ پادشاهان عجم بودی آن رابر بالای جامه های دیگر پوشیدندی و در هیچ پوشش چندان تکلف نکردندی که در دیباجه زیرا که آن یکی از علامات پادشاهی است مانند لواجه و سرسر و اکلیل و بعضی گفته اند که دیباجه قطعه ای است که روی کار دیبا باشد. (انجمن آرا ذیل دیبا) (آنندراج ذیل دیبا). || روی . چهره . (مأخوذ از دیباجه ٔ تازی ) :
آن دقوقی داشت خوش دیباجه ای
عاشق صاحب کرامت خواجه ای .

مولوی .


|| خطبه ٔ کتاب را بطریق مجاز دیباجه خوانند به اعتبار آنکه زینت کتاب در آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ). دیباجه ٔ کتاب . مقدمه کتاب : علی الفور دیباجه ٔ تألیفی در علم عروض و قوافی و فن نقد اشعار تازی و فارسی آغاز نهادم . (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 301).
دیباجه ٔ این خجسته دیبا
پیرایه ٔ این پرند زیبا.

سامانی کاشانی .


ترجمه مقاله