ترجمه مقاله

دیدنی کردن

لغت‌نامه دهخدا

دیدنی کردن . [ دی دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیدن کردن . بازدید. دید و وادید. دیدن . (از آنندراج ) :
بشب جمعه کنم دیدنی دختر رز
زآنکه میخانه نشین در شب آدینه بود.

اختر یزدی .


ترجمه مقاله