ترجمه مقاله

دیده دار

لغت‌نامه دهخدا

دیده دار. [ دی دَ / دِ ] (نف مرکب ) (از: دیده + دار) دیدبان . دیده . شخصی را گویند که بر سرتیر کشتی نشیند یا بر سر کوه بلند و از دور هرچه بیند از لشکر و دشمن و غیر آن خبر دهد. (جهانگیری ). بمعنی دیده بان است و او شخصی باشد که بر جای بلند نشیند و آنچه از دور بیند خبر دهد. (برهان ) :
خروشان ز بامش یکی دیده دار
که ای بیهشان نیست خانتان بکار.

اسدی .


براهش بویم از نهان دیده دار
گریزیم چون او شود آشکار.

اسدی .


ترجمه مقاله