ترجمه مقاله

دیرآمدن

لغت‌نامه دهخدا

دیرآمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نه به وقت فرارسیدن . نه در وقت معتاد آمدن : هجوم ؛ دیرآمدن زمستان . (تاج المصادر بیهقی ). تأخیر کردن :
همانا مرا چشم دارد همی
ز دیر آمدن خشم دارد همی .

فردوسی .


بدین چاره جستن ترا خواستم
چو دیر آمدی تندی آراستم .

فردوسی .


آنکس که نباید برما زودتر آید
تو دیرتر آیی ببر ما که ببایی .

منوچهری .


از باغ بزندان برم و دیر بیایم
چون آمدمی نزد شما دیر نپایم .

منوچهری .


با وجودش ازل پریر آمد
بگه آمد اگرچه دیر آمد.

سنایی .


هرچند دیر مانده بدیم از امید او
دیر آمدن بخیر و سعادت بود بگاه .

سوزنی .


مثل زد سکندر بر آن کوهسار
که دیر و درست آی و انده مدار.

نظامی .


چه خوش گفت آن سخنگوی جهانگرد
که دیر آی و درست آی ای جوانمرد.

نظامی .


بعرض بندگی دیر آمدم دیر
اگر دیر آمدم شیر آمدم شیر.

نظامی .


گفت بدین خرده که دیر آمدم
رو به داند که چو شیر آمدم .

نظامی .


وگر دیر شد گرم رو باش و چست
ز دیر آمدن غم ندارد درست .

نظامی .


دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست .

سعدی .


دلم از جان خویش سیر آمد
دور او بیش ده که دیر آمد.

اوحدی .


جامش از راه چون درست آمد
گرچه دیر آمده ست چست آمد.

اوحدی .


- امثال :
دیر آمد و بگاه آمد .
دیر آمده است زود میخواهد برود .
دیر آی و درست آی .
دیر آی و شیرآی .
دیر بیا چست بیا .
دیر بیا درست بیا .
هرچه زود بر آید دیر نپاید .
ترجمه مقاله