ترجمه مقاله

دیرزود

لغت‌نامه دهخدا

دیرزود. (ق مرکب ) دیر یا زود. بفرجام . عاقبت . سرانجام . آخر :
دانی که دیرزود بجای تو دیگری
حادث شود چنانکه تو بر جای دیگران ؟

سعدی .


بجایی رسد کار سر دیرزود
که گویی در او دیده هرگز نبود.

سعدی .


ترجمه مقاله