ترجمه مقاله

دیرند

لغت‌نامه دهخدا

دیرند. [ رَ ] (ص ) دیرپای . (یادداشت مؤلف ). بمعنی دیریاز است که دراز است . (برهان ). دیرنده . به معنی دیریاز و دراز. (انجمن آرا) (از آنندراج ). طویل . (یادداشت مؤلف ) :
شبی دیرند و ظلمت را مهیا
چو نابینا در او دو چشم بینا.

رودکی .


|| مدت دراز. || درازی زمان . (برهان ) (آنندراج ). || کهن و قدیم . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اِ) دهر و زمان که دنیا و مقدار حرکت فلک اعظم باشد. (برهان ). دهر و زمان . (صحاح الفرس ). دهر. (اسدی ). بگمان من دیرند بمعنی دیرنده و دیرپای است و بکنایه دنیا مراد است . (یادداشت دهخدا) :
یا فتی ! تو بمال غره مشو
چون تو بس دید و بیند این دیرند.

رودکی .


|| تعویذ و بازوبند. (برهان ) :
ایا سرو من در تک و پوی آنم
که دیرندآسا بپیچم بتو بر.

رودکی .


- دیرند خدای ؛ نام فرشته ای است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله