ترجمه مقاله

دیرگوار

لغت‌نامه دهخدا

دیرگوار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) مقابل زودگوار. دشوارگوار. سنگین . ثقیل . دیرهضم .گران . بطی ءالهضم . بطی ءالانهضام . عسرالانهضام . عسرالهضم . (یادداشت مؤلف ). دیرهضم . (آنندراج ): رودگانی و شکنبه و معده این همه عصب است و سخت و دیرگوار. (الابنیه عن حقایق الادویة). و گوشت گاو را غذایش بسیار است و غلیظ و دیر گواراست . (الابنیة عن حقایق الادویة).
ترجمه مقاله