ترجمه مقاله

دیزی

لغت‌نامه دهخدا

دیزی . (اِ) ظرف طعام پزی کوچک گلین و یا مسین . (ناظم الاطباء). قسمی دیگ سفالین که در آن بیشتر گوشت و گاه آش پزند. دیگ از گل پخته . تی یَرَه . (درتداول مردم قزوین ). (یادداشت مرحوم دهخدا). پی تی .
- امثال :
پسر خاله یا پسر عموی دسته دیزی کسی ؛ بمزاح آنکه بدو هیچ نسبتی ندارد، خویشی بسیار دور با اوداشتن
در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته است ؛ پیش خود حساب باید برد.
دیزی از کار در آمده است ؛ مجرب است .
دیزی پشت سر کسی شکستن ؛ آرزوی بازنگشتن او را داشتن .
- آب دیزی را زیاد کردن ؛ چیزی بر ماحضر افزودن .
- دیزی بازاری ؛ آبگوشتی در ظروف سفالین خرد پخته که طبقه ٔ کم بضاعت از دیزی پزی خریدندی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دیزی سنگی ؛ دیزی که از سنگ سازند و آن در مشهد متداول است و از سنگهای مخصوصی سازند. هرکاره .
ترجمه مقاله