دیش
لغتنامه دهخدا
دیش . (اِمص )دهش . || در دو شعر ذیل از رودکی دیش مرکب است از (دی = ده + ش ضمیر مفعولی ) به معنی بده او را. می دهش . (لغت نامه ٔ اسدی ص 222). دِهَش :
خویش بیگانه گردد از پی سود
خواهی امروز مزد کمتر دیش .
هر کس [کو] برود راست ، نشسته ست بشادی
و آنکو نرود راست همه مژده همی دیش .
خویش بیگانه گردد از پی سود
خواهی امروز مزد کمتر دیش .
رودکی .
هر کس [کو] برود راست ، نشسته ست بشادی
و آنکو نرود راست همه مژده همی دیش .
رودکی .