ترجمه مقاله

دیوآلبالو

لغت‌نامه دهخدا

دیوآلبالو. [ وْ ] (اِ مرکب ) آلبالوی وحشی . ولیک . درخت یا درختچه ای خاردار در اقلیمهای معتدل نیمکره ٔ شمالی دارای خوشه های بسیار زیبای کوچک سفید و یا زردرنگ است میوه های رنگین آن خوراکی است ، خود درخت برای زیبایی باغ کاشته شود. (از دائرة المعارف فارسی ). دکتر گااُبا گوید: تاکنون فقط یک قسم از این درخت جزو نباتات مازندران نام برده شده بود بنام سربوس آریا (قسمتهای آن پرسیکا، گرکا و غیره ) که در دره ٔ کرج آن را دیو آلبالو نامند از خویشاوندان سربوس آریا گونه ٔ جدیدی در خراسان کشف کرده ایم که انتشار آن در آتیه موکول به فراهم ساختن نمونه های کامل آن می باشد در جریان بررسی ها دو گونه ٔ دیگر از این نوع را پیدا کرده ایم (در ایران ) بنام سربوس ترمینالیس که در نور و شهرستان گرگان آن را بارانک و در «درفک » راج اربو گویند و در «کلاردشت » بنام الم دلی موسوم است و گونه ٔ دیگر اُکوپاریا که در «نور» بنام تیس موسوم است این دوگونه درخت که اغلب در نقاط جنگلی ولی بمقدار بسیار قلیل دیده میشود بواسطه ٔ خواص عالیه ٔ چوب آن باید تحت توجه کاملی قرار گیرد. (یادداشت مؤلف ). گونه ای از پستنک . این درختچه با گونه های آن در اراضی کوهستانی خشک و استپی ارسباران و قوشخانه و دره ٔ اشترک چالوس و هرزه ویل منجیل یافت میشود. گونه ای از غبیرا هست که آن را در دره ٔ کرج دیو آلبالو و در قوشخانه سرختال (سرخ دار) نامند. گونه ای زالزالک وحشی است در گچ سر. این نام را به سربوس آریا دهند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ولیک و جنگل شناسی ص 233 شود.
ترجمه مقاله