ترجمه مقاله

دیوپا

لغت‌نامه دهخدا

دیوپا. [ وْ ] (ص مرکب ) دیوپای . آنکه پایی مانند پای دیو دارد. (اصل کلمه ٔ دیبجات در سانسکریت ). (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) عنکبوت . (برهان ) (از جهانگیری ) (صحاح الفرس ) (لغت فرس اسدی ) (از آنندراج ). غنده . تننده . تنند. وِندرِ (در تداول مردم قزوین ). کارتنه . تنندو. کراتن . (یادداشت مؤلف ). جنسی ازعنکبوت و دیوپای نیز گویندش و جولاهک و غنده و مگس گیر اجناس دیگرند. (از شرفنامه ٔ منیری ). غنده بود و اورا تننده و عنکبوت نیز گویند. (اوبهی ) :
ز بالا فزون است ریشش رشی
تنیده در او خانه صد دیوپای .

معروفی .



|| نام داروئی است . (برهان ) (شرفنامه ) (ناظم الاطباء). || گیاهی است که آن را انده قوقو، حندقوقی و شبدر خوانند. (از برهان ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله