ترجمه مقاله

ذات رجل

لغت‌نامه دهخدا

ذات رجل . [ ت ُ رِ ] (اِخ ) موضعی است به دیار عرب . مثقب عبدی گوید :
مررن علی شراف فذات رجل
و نکبن الذرانح بالیمین .

(معجم البلدان ).


و ابن الأثیر در المرصع ذات رجل این شعر را گوید به دیار کلب در شام است . || و نیز جایگاهی است به زمین بکربن وائل . (المرصع). و یاقوت گوید: از ارض بکربن وائل از اسافل حزن . || و نیز محلی نزدیک یمامة. (المرصع).
ترجمه مقاله