ترجمه مقاله

ذبیح

لغت‌نامه دهخدا

ذبیح . [ ذَ ] (ع ص ، اِ) ذبح . مذبوح . بسمل . گلوبریده . گوسفند کاردی و آنچه قربان کنند. (مهذب الاسماء). ذبیحة. قربانی . حیوان ذبح شده . حیوان که برای گلو بریدن است . گوسفند کشتنی . چارپا که برای کشتن باشد. ج ، ذَبحی ̍، ذَباحی ̍.
ترجمه مقاله